سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قالب وبلاگ
نقد فیلم و سریال
 

باسمه تعالی

نقد بر فیلم برف روی کاج ها

نوشته:رامین جهانی

فیلم سینمایی برف روی کاج ها اولین ساخته پیمان معادی در عرصه هنر هفتم را باید دید و از آن به بعنوان فیلمی مهم و قابل دفاع یاد کرد. فیلمی منسج، دارای فیلمنامه ای مشخص شخصیت پردازی بجا فیلمبرداری منحصر به فرد تدوین مناسب بازی های درخشان و نهایتا کارگردانی عالی که ماحصل آن برفی است روی کاج ها می بینیم.

من در حد یک منتقد سینمایی نیستم اما به عنوان یک علاقه مند نظرات خود را نسبت به فیلم بیان می کنم. ابتدا به انتخاب نام فیلم اشاره می کنم که فوق العاده هوشمندانه و بجا انتخاب شده است. برف روی کاج ها، در ابتدا بیانگر سرما زمستان سردی برف است اما با دیدن فیلم و ربط دادن آن نام فیلم نکته های جالبی برداشت می شود. برف نماد پاکی و سپیدی است که روی کاج ها نشسته است. تا بحال دقت کرده اید که برف روی کاج ها چقدر سست و بی بنیان است و با اولین باد یا نسیم به زمین ریخته می شود کاجی که همیشه سرسبز و استوار است ولی توان نگهداری عنصر ظریف و پاکی چون برف را ندارد و در واقع اعتماد و اطمینان برف برای ماندن روی کاج اعتمادی باطل و غلط است و پایه و اساسی ندارد. شاید تشبیه اشتباهی باشد اما من شخصیت های اصلی فیلم را به عناصر تشکیل دهنده نام فیلم تشبیه می کنم. رویا (مهناز افشار) نمادی از برف و پاکی و در عین حال یک نوع سردی، علی(حسین پاکدل) نمادی از کاج، استواری که رویا زندگی و آینده خود را با او ساخته است که از پایه و اساس ایراد دارد و اعتماد اطمینانی به آن نیست و نسیم(آناهیتا افشار) که نمادی از باد و نسیم است که به زندگی این دو می وزد و باعث از هم پاشیدن زندگیشان شده و برف را به زیر می کشد. ای کاش در انتخاب نام تمام آثار سینمایی و نمایشی دقت و توجه اینچنینی صورت می گرفت.

نکته ی دیگر قابل بحث اشاره فیلم به سردی و یکنواختی رابطه علی و رویا می باشد. کارگردان به خوبی نشان می دهد که این یکنواختی و روزمره گی ثمره ی یک روز دو روز یا یک هفته و دو هفته نیست بلکه به مرور و اندک اندک زاویه و شکافی بین علی و رویا ایجاد شده و هرچه که پیش رفته اند فاصله ی بین آنها بیشتر و بیشتر شده است. این موضوع تلنگر و هشدار جدی به همه ی جامعه و خانواده هاست مخصوصا زوج های جوان. خانواده هایی که اصل زندگی و باهم بودن را فراموش کرده و فقط در پی گذران و امرار معاش هستند. و قطعا هشدار و تذکر جدی به مسئولین و دست اندرکاران کشور که مشکلات جامعه هم به مرور و در طول سالیان متمادی زیاد شده و شکاف عظیمی بین مردم و زندگی عادی انداخته است. رابطه موجود بین علی و رویا بیانگر رابطه ی بین خیلی از خانواده های جامعه است که ضامن آنها کشیده شده و هر آن امکان منفجر شده و از هم پاشیدن را دارند.از طرف دیگر با نشان دادن وضیعت زندگی مناسب علی و رویا ، درمی یابیم که برخوردار بودن از وضیعت مالی خوب هم نمی تواند تضمینی برای خوشبختی باشد و اگر غفلتی صورت پذیرد قطعا لطمات آن در زندگی تاثیرات منفی و مخربی خواهد گذاشت. رویا و علی در واقع مشکل حادی با هم ندارند حتی در قسمت هایی از فیلم مثل مشورت آنها هنگام خرید از فروشگاه و یا میز شام که باهم قصد برداشتن نمکدان را دارند و یا توجهات رویا به پوشش علی، می توان به وجوه مشترک و تفاهم آنها پی برد. مشکل آنها ویا شاید مشکل رویا غرق شدن در امور روزمره زندگی و درگیر شدن بیش از حد در آن است. رویا صبح خود را با ورزش صبحگاهی و پیاده روی و خرید نان تازه برای صبحانه شروع می کند. بعد از آن درگیر کلاس های خصوصی آموزش پیانو است و در نهایت خسته و بی رمق از یک روز کاری حتی توان منتظر ماندن برای اتمام شام خوردن علی را ندارد چه برسد به رسیدگی و توجه به نیازهای طبیعی او. مشکل علی هم نوعی تنوع طلبی و کسب تجربه نو و جدید در زندگی است که شاید علت آنرا بتوان در رفتار های رویا دنبال کرد. در نگاه اول همه علی را مقصر می دانند ولی هردوی آنها در ایجاد چنین رابطه ای بین خود مقصر هستند. و در اینکه موقعیت برف روی کاج مستحکم نیست، نمی شود تقصیر را بر گردن کاج انداخت و این طبیعت و ذات اوست. به نداشتن بچه هم در زندگی علی و رویا که شاید یکی از عوامل سردی و یکنواختی آنهاست به خوبی اشاره شده است و هنگامی بیشتر ملموس می شود که زوج ویشکا آسایش و حسن معجونی که دوستان آنها هستند و به مراتب دچار مشکلات بیشتری در زندگیشان می باشند به خاطر بچه شان کوتاه آمده و باهم آشتی میکنند و به زندگی ادامه می دهند و در اصل انگیزه ای به نام بچه دارند که علی و رویا فاقد آن هستند.

نمایش فیلم به صورت سیاه و سفید هم کمک شایانی به درک عمیق و بهتر فضای فیلم کرده است گرچه زحمات زیادی هم برای عوامل سازنده در پی داشته و به گفته کارگردان محترم ، فیلمنامه 2مرتبه به خاطر نوع فیلمبرداری و سیاه و سفید بودنش بازنویسی شده تا همگن و هم راستا با آن باشد و برای بیننده قابل قبول.و اصلا فیلم باید سیاه و سفید می بود. سردی ، یکنواختی، نبود انگیزه، مشکلاتی که در فیلم برای خانواده ها ایجاد می شود، زمستان و... همه و همه چنین فیلمبرداری و تصویری را طلب می کرده و مهمتر از آنها وجود پیانو به عنوان یک ساز کلاسیک که خود نقش به سزایی در فیلم دارد هم رویا معلم آموزش پیانو است هم نسیم شاگرد یادگیری پیانو و هم سیاه و سفید بودن پیانو باعث می شود یکنواختی حوبی بین سیاه و سفید بودن فیلم ، موضوع و شخصیت ها ایجادشود. محمود کلاری هم که مثل همیشه گل کاشته و اثر درخشانی دیگر و حتی درخشانتر از قبل در کارنامه کاری خود برجای گذاشته است.با اینکه دروبین روی دست است اما به خاطر اینکه با داستان همراه است و قرار است که ما با رویا و زندگی و عکس العمل او همراه شویم، به هیچ وجه متمایز نمی شود و در واقع دوربینی خاص و خارج از زندگی احساس نمی شود در جاهایی که باید لغزش دارد و در جاهایی که نیاز به تمرکز و دقت دارد ثابت است مثل صحنه آماده شدن رویا جلوی آیینه برای رفتن به کنسرت.  تدوین بی عیب ونقص خانم عبدالوهاب هم در راستای شناخت بهتر و بیشتر رویا به بیننده گام برمی دارد و در واقع کار به نوعی تدوین شده که ما دگردیسی و تغییرات درونی رویا را شاهد باشیم و برایمان عجیب و غریب به نظر نیاید. که قطعا کار دشوار و پیچیده ای برای ایشان بوده که به خوبی از عهده اش برآمده اند.

برای انتخاب بازیگران هم باید سازندگان و تهیه کننده ی فیلم را مورد تحسین قرار داد.برای فیلمی که قرار است در زمستان اتفاق بیافتد و نشانگر سردی باشد چه از لحاظ آب و هوا چه به لحاظ روابط حاکم بین شخصیتها، از بازیگرانی استفاده شده است که دارای صدا و چهره ی گرمی هستند. و این تناقض زیبایی بین شخصیت ها و بازیگران ایجاد می کند. اتخاب حسین پاکدل که خیلی وقت بود خبر مهمی از او در میان نبود نوعی سورپرایز و غافلگیری شیرین برای مخاطب است کسی که داری چهره ای پخته و صدایی دلنشین است و به خوبی ایفای نقش کرده. مهناز افشار که به بلوغ بازیگری رسیده است و در این فیلم به ادعای تمامی کارشناسان و هنرمندان بهترین بازی خود را به نمایش گذاشته است. بازی او بسیار حساب شده و منطقی است طوری که برجسته و متمایز از داستان نیست و نه تنها در ذوق بیننده نمی زند بلکه کاملا مخاطب را همراه خود ساخته و تا انتهای داستان پیش می برد.بازی صابر ابر هم مثل همیشه در ایفای نقشی گرم و دوست داشتنی موفق عمل کرده و به دور از حواشی و اضافه کاری به بازی روان خود پرداخته است. حسن معجونی و ویشکا آسایش هم انتخاب های مناسبی برای نقش های مکمل زوج اصلی داستان هستند. که به خوبی آنها را در طول فیلم همراهی می کنند.

موضع گیری ها در قبال فیلم هم کاملا غیر منصفانه و از روی غرض ورزی و هدفمند بوده است. اینکه بیان می شود فیلم رواج خیانت است و جامعه را نسبت به مساله خیانت  سمپاتیک می کند تعبیر غلط و اشتباهی است که برخی دوستان و نهادها به فیلم نسبت دادند. فیلم به طور خاص د رمورد خیانت نیست بلکه در مورد عکس العمل یک زن نسبت به خیانت است که البته در فیلم به طور مفصل به بُعد خیانت و رابطه غلط علی و نسیم پرداخته نمی شود و حتی یک سکانس هم این دو را باهم نمی بینیم فقط به طور شفاهی در جریان برخی از روابط آنها قرا می گیریم که این نوع به تصویر کشیدن رابطه غلط دو نفر و پرهیز از بزرگنمایی آن نشان از هوش و ذکاوت کارگردان آن دارد.  اینکه گفته می شود رویا هم در قبال خیانتی که به او شده قصد تلافی و جبران دارد هم تعبیری سطحی از عکس العمل وی می باشد در واقع رویا در لج و لج بازی با نفس خویش قرار دارد و در کشمکش بین اینکه چرا و چگونه زندگی اش به همین راحتی از هم پاشیده است. آنطور که در فیلم نشان داده می شود از نوع برخورد رویا و مادرش در حفظ پوشش ظاهری و نگه داشتن حجاب در برابر نامحرم و سرایدار خانه و حتی تذکر رویا به دوستش بابت رعایت پوشش، این طور برداشت میشود که رویا و خانواده اش محرم و نامحرم را می شناسند و رویا فروی بی قید و بند نیست که چون علی به او خیانت کرده او هم درصدد تلافی برآید. نمی گویم او اشتباه نمی کند اما دقیقا حواسش به کاری که می کند هست. اولا تا زمانی که طلاق رسمی و قطعی نگرفته روی خوشی به نریمان نشان نمی دهد و بعد از آن هم حساب شده گام بر می دارد و شاید نوعی کنجکاوی نسبت به حس گمشده اش در قبال جنس مخالف و یا تنوع طلبی که گریبان علی را گرفت باعث می شود که همراه نریمان به کنسرت برود در واقع نوعی کسب تجربه ولی کاملاآگاهانه و نوعی جواب به حس تنهایی و افسردگی که گریبان رویا را گرفته است. د رکنسرت هم شاید کنار نریمان نشسته اما با تمام وجود به حرف های علی در مورد ندامت، پشیمانی و برگشت به زنگی فکر می کند طوریکه اصلا صدای کنسرت را نمی شنود.

تنها نکته ی مبهمی که برایم باقی می ماند که جای نکوهش دارد اصرار نریمان برای برقراری ارتباط با رویا است. با اینکه خواهر نریمان می داند رویا متاهل است و شوهر دارد و از مشکلات و طلاق آنها بی خبر است و احتمالا نریمان هم از این اطلاعات آگاه است اما همچنان اصرار دارد که با زنی که شوهر دارد ارتباط برقرار کند و به او علاقه پیدا می کند. ای کاش برای این نکته هم فکری شده و به نوعی دیگر مطرح می شد.

فیلم در نهایت با تمام وجود و از جمیع جهات مسئله خیانت را محکوم می کند و نشان می دهد که چه آخر و عاقبت شومی و تلخی در انتظار چنین روابطی است. عاقبت نافرجام نسیم که معلوم نیست چه آینده ای خواهد داشت از یکطرف از سوی علی طرد شده و زا سوی دیگر نامزد خود را از دست داده، علی و رویا هم در انتها بر خلاف آنکه همگان بر این تصورند که دوباره با هم زندگی جدیدی خواهند ساخت ، با آینده ای مبهم طرف هستند. علی به شدت بر پشیمانی و ندامت خود اذعان دارد و حاضر است هر کاری بکند تا یکسال آخر زندگیشان که پای نسیم به آن باز شده را فراموش کند، رویا هم بعد از کلی کلنجار رفتن او را می بخشد اما وقتی لب به اعراف گشوده و از ارتباط خودش با نریمان و احساس عجیب و دوست داشتنی خود نسبت به زمانی که قرار بوده نریمان بیاید دنبالش می گوید ادامه زندگی علی و رویا وارد فاز جدیدی می شود. و د رواقع ادامه زندگی شان معلق می ماند مثل برف روی کاج. آیا علی هم می تواند رویا را درک کند یا ببخشد؟ آیا اصلا ادامه زندگی به صلاحشان خواهد بود؟ آیا می توان با اطمینان به آینده فکر کرد و تبدیل به شکوفه ای در بهار شد ویا همچنان سست و بی بنیان ادامه خواهند داد. اینها برداشت های آزادی است که کارگردان بر عهده بیننده گذاشته تا جمع بندی خود را از پایان فیلم داشته باشد.

 

در مجموع فیلم برف روی کاج ها فیلم شریف و به شدت ضد خیانت است که متاسفانه مورد هجوم همه جانبه برخی نهادها و سازمان ها قرار گرفت و نتوانست آنطور که باید در اکران عرض اندام کند اما همین فروش نسباتا بالا در تعداد سالن محدود و بدون تبلیغات تلویزیونی نشانگر این است که مخاطبان اصلی سینما فیلم خوب ، را می شناسند و به دیدن آن می روند ولو اینکه در تحریم باشد. 


[ دوشنبه 92/3/20 ] [ 3:12 صبح ] [ رامین جهانی ]

خشت اول گر نهد معمار کج....

از تاریخ تولید اولین انیمیشن 3 بعدی در جهان هنر حدود20سال گذشته و شاید کسی درآن زمان فکر نمی کرد که هنر انیمشین در این مدت کوتاه تبدیل به یک صنعت درآمدزا شود. هنری که به واقع با بهره بردن ازجذابیتها و سرگرمی هایی که دارد به راحتی میتواند مخاطب را به خود جذب کرده و به راحتی مفاهیم و پیام های سازندگانش را در زمینه های مختلف اعتقادی،اجتماعی و .. به آنها انتقال دهد. در حقیقت در هالیوود به صنعت انیمیشن فقط به دید هنری و درآمدزایی نگاه نمیکنند و سعی میکنند تا بهترین استفاده و یا بهتر بگویم نهایت سوء استفاده را از این هنر برده و ضمیر پاک و بی آلایش کودکان را نشانه میگیرند تا هرانچه که خود می خواهند به آن القا کنند. سرمایه گذاری های عظیم صورت گرفته در این حوزه نشانگر اهمیت آن می باشد. ظهور شخصیت هایی مثل بن تن، باربی، اسپایدرمن و............. و محبوبیت بیش از اندازه آنها بین کودکان و نوجوانان همه و همه حکایت از ان دارد که باید هوشیارتر از گذشته تامل کنیم تا در این جنگ فرهنگی که دشمنان در تدارک آن هستند خدایی ناکرده شکست نخوریم.چند صباحی است که در کشور عزیزمان ایران هم با تلاش و پشتکار جوانان و نیروهای با انگیزه، چرخ تولیدات انیمیشنی شروع به حرکت کرده و امید است که با هدایت و ساماندهی دقیق و بجا نهایتا به سرمنزل مقصود برسد.

انیمیشن تهران 1500 ساخته بهرام عظیمی میتوانست گام مهم و بسزایی به عنوان اولین فیلم انیمیشنی که به اکران درآمد ایفا کند که متاسفانه نه تنها ازعهده این کار برنیامد بلکه یک گام به عقب برای انیمیشن ایران محسوب میشود. گامی که قدم در بیراهه گذاشت و قطعا میتواند پیامدهای بدی هم در اینده داشته باشد. فیلمی که تهیه کنندگان آن فقط و فقط فکر درآمدزایی و فروش بالا بوده اند و فهم و شعور مخاطب کمترین ارزش را برایشان داشته است. متاسفانه پایمال کردن بیت المال در چند سال اخیر به شدت فراگیر شده و تهییه کنندگان به اسم تولید آثار فاخر از منابع مالی میلیاردی بهره برده و در نهایت تهران1500 را تحویل تماشاچی میدهند. فیلم از لحاظ فیلمنامه و محتوا به شدت ضعیف و فوق ضعیف است و واقعا راجع به مفهوم و موضوع فیلمنامه نمیشود نقدی نوشت چون اصلا فیلمنامه ای وجود ندارد که راجع به ان بحث کرد.  دوستان تهیه کننده تکلیف خود را با مخاطب مشخص نمیکنند و سعی کرده اند با بهره بردن از اسامی بازیگران مطرح و بنام به نوعی بیینده را گول زده و به سالن نمایش بکشانند. انیمیشنی که کودکان و نوجوانان برای تماشای آن هیچ علاقه ای از خود نشان نمیدهند. و پس از گذشت چند دقیقه از فیلم حوصله شان سر میرود این قاعده در مورد مخاطبان بزرگسال هم صدق میکند به هر حال تهران1500 اکران شد و به علت تبلیغات وسیع و حمایتهای فراوانی که از ان شد فروش قابل قبولی هم داشت ولی آیا واقعا فروش بالا میتواند شاخصه خوبی برای ارزش گذاری روی یک فیلم باشد. از اشکالات فنی و تخصصی فیلم میگذریم که خود سازندگان محترم بهتر میدانند بعد از صرف زمانی بالغ بر 4 سال و استفاده از250 نیرو، چه آشی پخته اند. اما سوال اینجاست که فروش و درآمدزایی به هر قیمیتی ارزش دارد؟ آیا استفاده از چند شوخی بی مزه و بی ربط میتواند رضایت مخاطب را جلب کند؟

متاسفانه در انیمیشن تهران1500 استفاده ابزاری و شوخی با شخصیت های خانم دست آویز تمام شوخی ها و طنازی های نویسنده شده است. رقصیدن و اواز خواندن ربات های خانم در پارتی و در آغوش کشیدن هم، رقصیدن باباکرم ربات اکبر آقا(مهران مدیری) که متاسفانه با نام مقدس ربابه صدا زده میشود نمونه های کوچکی از سخیف بودن قسمت طنز فیلم محسوب میشود و جالبتر اینکه گوینده فیلم با عبارت «فکر بد نکنید آینده است» تمام کارهای قبیح و زشت انجام شده را توجیه میکند.به اینها اضافه کنید مساله رشوه دادن به رباتها را که گوینده کاملا عادی جلوه میدهد طوری که بدون دادن رشوه کار راه نمی افتد

شخصیت نازی(هدیه تهرانی) که کاملا روشن فکرانه عمل میکند رواج و اموزش کامل شخصیتی بی بند و بار و نامقید به اصول خانواده است او در حالیکه 3 خواستگار دارد خیلی راحت با تک تک انها ارتباط داشته و دوست دارد بهترین را انتخاب کند. چند بار هم که درصدد لمس دست آقایان میباشد گشت ارشاد از راه رسیده و مانع میشود. یکی از نکات منفی فیلم زوم کردن بیش از حد روی گشت ارشاد است که ظاهرا خیلی برای نویسنده اهمیت داشته که وقت و بی وقت، گشت ارشاد و برادران محترم   نا محسوس به ربات و آدم ، گیر داده و اعمال قانون میکنند. واقعا موضوعات طنز دیگری غیر از برجسته کردن حساسیت گشت ارشاد وجود نداشت؟

شخصیت پردازی و نمایش کاراکترهای زن هم که واقعا جای ساعتها بحث و گفتگو دارد از جمله نشان دادن شخصیت متزلزل و بی قید نازی، شخصیت مکار و حیله گر خواهر نادر، شخصیت های ربات های خانه دار و کلفت با رفتارهای نامناسب، شخصیت کودن گوهر و ... نشانگر جایگاه زن در انیمیشن 1500 است که متاسفانه به بدترین شکل ممکن نشان داده شده است.

فروش ربات های خانه دار و کنیز هم توسط نادر(حبیب رضایی) و دیالوگ های به کاربرده شده توسط او هم پیام هایی در بردارد که متاسفانه در اصول دینی و اسلامی ما جایی ندارد. گرچه استفاده از الفاظ نامناسب و رکیک در فیلم کم نیست الفاظی که بیشتر کودکان و نوجوانان را به فکر فرو میبردالفاظی که بزرگتر ها هم در مقابل سوال فرزندانشان در مورد آن عاجزند و نمیدانند چه باید گفت. در اینکه فیلم انیمیشن است و باید فانتزی در آن بکار برده شود هیچ شکی نیست اما این را باید در نظر گرفت که نباید اصول اصلی زندگی را زیر پا بگذاریم به خاطر فانتزی شدن!

فقط نباید به فروش بالا و جذب مخاطب فکر کنیم باید سعی کنیم حداقل یک پیام اخلاقی خوب هم القا کنیم ولو اینکه در تمام انیمیشن های خارجی این اتفاق رخ میدهد. چرا باید از اصطلاحات نامناسب و نابجا استفاده کنیم. کارگردان محترم فیلم بهتر میداند که نماد« یک چشم» و «نعل اسب» متعلق به چه فرقه و گروهی می باشند اما روی لباس خواهر نادر نماد یک چشم به راحتی دیده میشود و یا نعل اسبی که روی ماشین جواد(بهرام رادان) خودنمایی میکند. که من متوجه معنی و مفهوم هیچکدام نشدم و نمیتوانم هم قبول کنم که کاملا اتفاقی بوده و معنی و مفهوم خاصی نداشته باشد.

حتی لهجه آذری داشتن اکبرآقا به عنوان کسی که نمایش های سیاهبازی روحوضی اجرا میکرده غیرقابل قبول است. بهرحال با اتمام اکران این انیمیشن راه برای سایر انیمیشن های سینمایی ساخته شده در کشور باز خواهد شد اما صادقاه میگویم که نباید تهران1500 الگو شود برای سایر سازنگان که در آن صورت خودمان تیشه به ریشه خود زده ایم. چونکه: خشت اول گر نهد معمار کج میرود تا ثریا دیوار کج. و امیدوارم مسئولین و دست اندرکاران بیشتر از گذشته به فکر باشند چرا که راه سختی در عرصه فرهنگی هنری در پیش داریم و باید تمام سعی و تلاش خود را به کار بندیم تا بتوانیم به بهترین شکل ممکن به وظایف خود عمل کرده و بازهم مثل همیشه شاهد سرافرازی و سربلندی کشور عزیزمان جمهوری اسلامی ایران باشیم.

زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست. هرکسی نغمه‌ی خود خواند و از صحنه رود. صحنه پیوسته بجاست. خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد...  

 

 


[ چهارشنبه 92/3/15 ] [ 5:46 عصر ] [ رامین جهانی ]
          

.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 24834

  • علمی
  • پنس
  • ضایعات